میرم بالا مشتی قرص های خوابو سر میکشم بطری آبو
سیگارو ویسکی منو تخت خواب خالی رو اوردم به هر کوفت و زهر ماری
یه عصبی شدم به هر چی معتادم
تو این مدت دوری بد از قیافه افتادم
بهت خوش میگذره زیر بارونی من کارم اینه داد میزنم بدو بیرا میگم
نفسای سنگین و سرفه های ریسکی مهمون سینه ی منند تو شب ها که نیستی