این کودک گریان ز حال سنگین کابوس
تسکین نمی یابد به هیچ
آغوش و لالایی افسوس
در خواب های من تا چشم بیند
کاروان کاروان هول و هذیان است
آن گسترش ها و صفا
آن کیل ها از پای برج و باروها
و سقف هایی که فرو میریخت افسوس
آن سقفِ بلندِ آرزوهای نجیب ما افسوس
انگار در من گریه میکردند
دیگر کدام از جان گذشته زیر این خونبار
این هردم افسون بار این هر دم افسون بار
شطرنج خواهد باخت شطرنج خواهد باخت
**