مادرببین دست اجانب دراز شد هر شقه اش نصیب پلنگ و گراز شد
عزیز وطن غریب وطن بی نوا وطن بی کس وطن غریب وطن بی نوا وطن
در هیچکس همت و دین و ثبات نیست جان کندن است زندگی ما حیات نیست
از هیچ سمت راه گریز و نجات نیست ای خاک تو جواهر و لعل و طلا وطن
تهرانیان تهرانیان همه گرفتار مصیبتند گیلانیان گیلانیان همه بر زوال و وحشتند
تبریزیان تبریزیان گرفتار محنتند از بهر مرد و زن شده محنت سرا وطن
عزیز وطن غریب وطن بی نوا وطن آن عقربی که بر وطن افتاد حاضر است
آن خائنین ستمگر و جلاد حاضرند آن مهر و دفتر و اسناد حاضر است
کردند بر تو ناخلفان ظلم ها وطن عزیز وطن غریب وطن بی نوا وطن